بــ ه ســــلامـتیِ خــودمـ
کـــ ه بـــآ عـ ـ روسکـ ُ اسبــآب بـــآزی اشــتبـآه گـــرفـ ـتـ ه میـــشمـ
امـآ بـــآزمـ می خــندمـ...!
STOP!! That"s not something you can PLAY with صبر کن!! این چیزی نیست که تو بتونی باهاش بازی کنی
سر میزشام یادت که میوفتم بغض میکنم واشک درچشمانم جمع میشودو همه با تعجب نگاهم میکنند.
لبخند میزنم ومیگویم:چقدر داغ بود......