سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که نخواهد آبرویش بریزد ، از جدال بپرهیزد . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :4
بازدید دیروز :18
کل بازدید :169684
تعداد کل یاداشته ها : 336
103/2/30
1:1 ص
خانمی سراغ دکتر رفت و گفت: نمی دانم چرا همیشه افسرده ام و خود را زنی بد بخت می دانم.
چه دارویی برایم سراغ داری آقای دکتر؟
دکتر قدری فکر کرد و سپس گفت:
تنها راه علاج شما این است که پنج نفر از خوشبخت ترین مردم شهر را بشناسی و از خانه هر کدام آنها یک تکه سنگ بیاوری
به شرط اینکه از زبان آنها بشنوی که خوشبخت هستند.
زن رفت و پس از چند هفته به مطب دکتر برگشت، اما این بار اصلاً افسرده نبود.
او به دکتر گفت: “برای پیدا کردن آن پنج نفر، به سراغ پنجاه نفر که فکر می کردم خوشبخت ترینها هستند رفتم
اما وقتی شرح زندگی همه آنها را شنیدم فهمیدم که خودم از همه خوشبخت تر هستم!

  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ آنقدر رشیدی که تنت افتاده اطراف تنت پیرهنت افتاده یک ظرف عسل داشت لبت فکر کنم با سنگ زبس که زدنت افتاده از بس به سر و صورت تو سنگ زدند خدشه به عقیق یمنت افتاده سر در بدنت بود که پامال شدی پس دست تو نیست گردنت افتاده برگرد حسین زود حسین برگردانش در خیمه عروس حسنت افتاده