سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه مرد با ایمان برادر خود را خشمگین ساخت ، میان خود و او جدائى انداخت . [ گویند : حشمه و أحشمه ، چون او را بخشم آورد . و گفته‏اند شرمگین شدن و خشم آوردن را براى او خواست . و آن گاه جدائى اوست ] . [ و اکنون هنگام آن است که گزیده‏هاى سخن امیر مؤمنان علیه السّلام را پایان دهیم ، حالى که خداى سبحان را بر این منّت که نهاد و توفیقى که به ما داد سپاس مى‏گوییم . که آنچه پراکنده بود فراهم کردیم و آنچه دور مى‏نمود نزدیک آوردیم . و چنانکه در آغاز بر عهده نهادیم بر آنیم که برگهاى سفید در پایان هر باب بنهیم تا آنچه از دست شده و به دست آریم در آن برگها بگذاریم . و بود که سخنى پوشیده آشکار شود و از آن پس که دور مینمود به دست آید . و توفیق ما جز با خدا نیست . بر او توکل کردیم و او ما را بسنده و نیکوکار گزار است . و این در رجب سال چهار صد از هجرت است و درود بر سید ما محمد خاتم پیمبران و هدایت کننده به بهترین راه و بر آل پاک و یاران او باد که ستارگان یقین‏اند . ] [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :50
بازدید دیروز :26
کل بازدید :173227
تعداد کل یاداشته ها : 336
103/9/9
5:8 ص

به آن نسبت که ما نسبت نداریم

در ارشاد هم بلا نسبت نداریم

 

از آن گشتی که بر گشت کرد مارا

شبی ارشاد لازم شرمساریم

 

خجل از آن همه اخلاق زیبا

و مانورعظیم اقتداریم

از آن پایین هفتاد و دو سانتی

وزان بالای هم قد چناریم

 

از آن گاز عزیز اشک آور

وزان باتومها ما سوگواریم!

 

(خداوندا چگونه زنده ماندیم ؟

مگر ما ارسلان نامداریم؟!!!)

 

از آنکه زیر پوتین ها نمردیم

کنون شرمنده آن پاسداریم

 

چنان ارشاد کرده کار ما را

 

که دیگر حال لیلا را نداریم

 

 

 

چنان مدیونمان کرد آن برادر

تعهد داده ایم دینش بر آریم

 

 

از اکنون ما برای روز موعود

لباس سبز مخمل می گذاریم

 

به هر قصه که گفتیم و شنیدیم

فقط دیدیم که «ما بی شماریم»

 

تهاجم گشته لابد لای فرهنگ

که ما مخمل سبز را دوست داریم

 

تمام فتنه ها از "رنگ سبز" است

برای رنگ سبز ما خون بباریم

 

زبان سرخ، آزاری ندارد

به سر سبزی خود جان می سپاری


  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ آنقدر رشیدی که تنت افتاده اطراف تنت پیرهنت افتاده یک ظرف عسل داشت لبت فکر کنم با سنگ زبس که زدنت افتاده از بس به سر و صورت تو سنگ زدند خدشه به عقیق یمنت افتاده سر در بدنت بود که پامال شدی پس دست تو نیست گردنت افتاده برگرد حسین زود حسین برگردانش در خیمه عروس حسنت افتاده