داداشم رفته بود حموم پسر عمومم خونمون بود یهو داداشم تو حموم زد زیر خنده هی میخندید پسر عموم گفت :چرا این میخنده؟ گفتم هیچی نیست داره سنگ پا میکشه :)))
+
آنقدر رشیدی که تنت افتاده
اطراف تنت پیرهنت افتاده
یک ظرف عسل داشت لبت فکر کنم
با سنگ زبس که زدنت افتاده
از بس به سر و صورت تو سنگ زدند
خدشه به عقیق یمنت افتاده
سر در بدنت بود که پامال شدی
پس دست تو نیست گردنت افتاده
برگرد حسین زود حسین برگردانش
در خیمه عروس حسنت افتاده